سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
22011

:: بازدیدهای امروز ::
3

:: لینک به وبلاگ ::

زمستان 1384 - دست تقدیر

:: موضوعات وبلاگ::


:: دوستان من ::


آسمونی
1000نکته
خانه دوست اینجاست

:: خبرنامه ::

 

:: آرشیو ::

زمستان 1384
پاییز 1384

:: موسیقی وبلاگ::

music


 

زمستان 1384 - دست تقدیر

.: ... گل ارکیده ... :. ... شعر

یکشنبه 84/11/30 ساعت 10:0 صبح

شاخه ای تکیده - گل ارکیده ...
با چشمای خسته - لبهای بسته ...
غم توی چشماش آروم نشسته - شکوفه شادیش از هم گسسته ...
آشنای درده - خورشیدش سرده ...
تو قلب سردش غم لونه کرده - مهتاب عمرش در پشت ابره ...
هرماه مثالش ، پاییزِِِ سرده ...
دستای ظریفش تو دستِ مادر ...
پیکر نحیفش چون گلِ پرپر ...
از محنت و درد آروم نداره ...
سایه سیاهی رو بخت شومش ...
ارکیده تنهاست زیر هجومش - طوفان درد پایوون نداره !!!
دست منو تو میتونه باهم ...
قصری بسازه با رنگ شبنم ...
شکوفه ای که غمگین و سرده - گل ارکیده ست ... نَمیره کم کم ....
بیانذاریم گل ارکیده ،  گلی که چهرش پاک و سپیده ...
که توی پاییز شاخه ای بی دل بهار ندیده بمیره کم کم ...

 


نوشته شده توسط: چه فرقی میکنه ؟

نوشته های دیگران ()

ولنتاین

سه شنبه 84/11/25 ساعت 10:29 عصر


 

مرگ ولنتاین مقدس

همه مورخین در باب ولنتاین مشترکند که Saint Valentine در دوره امپراطوری کلادیوس دوم -حدود قرن دوم میلادی-زندگی میکرده است.
«در نیمه فوریه هر کس در سراسر گیتی یک کارت دریافت می کند. با قلب قرمز بزرگی که با آرزوهای شیرین پوشانده شده است. ولنتاین روز دیوانگان عشق است.» این جملات هر روز در سایت های مختلف برای این روز مرور می شود و اینکه ولنتاین، کشیش که یک روز را در دنیا به نام خود ثبت کرده یک زندانی مقدس بوده است. در تمام داستان های روایت شده ولنتاین، مقدس زندگی کرده است.ولی هدیه دادن شکلات هایی با بسته بندی قرمز و پر از روبان تنها بهانه اش یک داستان اساطیری است که از رم آمده و در قرن سوم میلادی به وقوع پیوسته است؛ در زمان امپراتوری کلادیوس جنگی پیش می آید که مردان نمی خواهند زنان و کسانی را که دوست دارند ترک کنند و از پیوستن به ارتش جنگ سرپیچی می کنند.امپراتور خشمگین که سپاه خود را نافرمان و عاشق پیشه می بیند دستور می دهد هیچ جشن عروسی برگزار نشود و آنها که نامزد کرده اند، فوراً نامزدی خود را به هم زده و نامزد خود را ترک کنند.ولی ولنتاین از قانون سرپیچی می کند و برای مردم جشن عروسی پنهانی برپا می کند.عبادتگاه ولنتاین نزدیک کاخ شاه بوده است. او صدای زیبا و آواز دلنشینی داشته و زمانی که در پرستشگاه مشغول مناجات بوده است «رومنس» دلداده ولنتاین که او را عاشقانه دوست داشته و شیفته آواز خوش او بوده است مخفیانه به پرستشگاه می رود تا صدای ولنتاین مقدس را بشنود و...

در نهایت داستان ازدواج ولنتاین در میان مردم پیچید و به کاخ شاه رسید. کلادیوس که برپایی هرگونه مراسم ازدواجی را منع کرده بود، ولنتاین مقدس را زندانی می کند تا اعدام شود اما جوانان بسیرای برای دیدن او به زندان سر می زدند که یکی از آنها دختر زندان بان بود که پدرش به او اجازه داد ولنتاین را در درون سلول ملاقات کند. عشق به وجود آمده میان این دو، داستان دیگری شد و ولنتاین در روز اعدام خود یک نوشته با امضای خود به دختر زندان بان داد با این عنوان: «تقدیم با عشق از طرف ولنتاین تو!» و اکنون بعد از گذشت سال های بسیار، مردم روز ۱۴ فوریه سال ۲۶۹ پس از میلاد را به یاد او جشن می گیرند.جشن روز ولنتاین که به عنوان های مختلف چون: روز عشق، روز دوست داشتن و روز نامزدها مطرح می شود مردم بسیاری را جذب خود کرد و اکنون در نیمه سرد بهمن ماه بسیاری با نگاه یک جشن بین المللی ولنتاین را جشن می گیرند .

روز مقدس  ولتاین بر همه عاشقان مبارک



نوشته شده توسط: چه فرقی میکنه ؟

نوشته های دیگران ()

واقعا

سه شنبه 84/11/25 ساعت 10:26 عصر

زندگی بهتر از این نمی شه

یک دفتر دیگر هم بسته شد .
خاطرات هنوز هستند . بعضی فراموش شدند و بعضی فراموش خواهند شد.
می دانید راهش را نمی دانستم . راهش این بود که نخواهی فراموش شوند .
امروز که می نویسم ، دلم رنگ مهربانی را می شناسد و آواز پرندگان را چشمانم ، آبی می بیند .
..
امروز که می نویسم همه ی آنچه را از دست داده بودم با خود دارم ، بدست نیاورده ام اما به یاد دارم . به یاد خواهم داشت .
باید گلهای باغچه را آب بدهم و چراغهای خانه را روشن کنم .
همه ی گلدانها خانه را هم شکستم و گلهایش را در خاک کاشتم . می دانم برایشان سخت است اما من عادتشان می دهم .
می دانید ، من خودم را هم عادت دادم که هیچ چیز و هیچ کس را فراموش نکنم .
همه را به یاد دارم و هر روز با خودم می برم به زندگی .
با همه ی یادها زندگی می کنم و حفظشان می کنم . هر چند امروز زندگی با یادها ، روزمرگی را به یادم می آورد اما چه می شود کرد . همه ی گلبرگهایی که چیده بودم را باد برد . برای همین است که گلها را در خاک کردم تا دیگر هیچ وقت ، هیچّ کس، پرپرشان نکند .
..
اما امروز یک شروع است . شروعی با خیال .
از امروز که بنویسم فقط برای خیال است که تنها عادت ناموزون است که روزمرگی را از یادم می برد .
...
من امروز عاشقم . عاشق زندگی ای که شاید سیاه و خاکستری به نظر بیاید اما چشمان من همه را قرمز و سفید و آبی و سبز می بیند . نه که خاکستری ها را نبیند ، نه .. می بیند و دوستشان دارد . همه را با رنگ خودشان می بیند اما همه را فقط سفید و آبی و سبز و قرمز معنی می کند .
معنی شان می کنم تا زنده بمانم .

..
شروع یک ّ من ّ :
من عاشقم . پس هستم .


نوشته شده توسط: چه فرقی میکنه ؟

نوشته های دیگران ()

   1   2   3   4      >